دعا
از میان دو واژه ی انسان و انسانیت
اولی در میان کوچه ها
و دومی در لابه لای کتابها سرگردان است . . .
یکی قشنگی منظره رو می بیند و یکی کثیفیه پنجره را
این تویی که تصمیم میگیری چه چیزی ببینی
امیدوارم همیشه قشنگترین منظره را ببینی
حتی از پشت پنجره کثیف
هرگز بخاطر از دست دادن چیزی
در زندگی غمگین نباش
چرا که وقتی برگی از درخت می افتد
برگی جدید آماده جایگزین شدن خواهد بود
مسیر زندگی یک طناب باریک است
که اگر نتوانید بین عقل و قلبتان تعادل برقرار کنید
سقوط شما حتمی است
خدایا . . .
حواسم به همه چیز هست غیر از تو . . .
آخه مگه غیر تو کسی میتونه کاری برام بکنه
. . .
این روزها همه آدمها درد دارند . . .
درد پول
درد عشق
درد تنهایی
این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم !
تقصیر از من است
آن زمان که گفتی
قول بده همیشه کنارم بمانی
یادم رفت بپرسم
کنار خودت یا خاطره هایت . . .
دوست من . . .
این روزها هوا پر شده
از آرزوهای خوب
که برایت به بادها سپرده ام
کاش پنجره ات باز باشد .
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟ خانه ات کو ؟
آن دل دیوانت کو؟ روزهای کودکی کو ؟
فصل خو و سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین
پس چه شد؟ دیگر کجا رفت ؟
خاطرات خوب و رنگین در پس آن کوی بن بست
در دل من آرزو هست ؟ کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز یاد باران رفته از یاد
آرزوهای رفته بر باد . . .
چشماتو ببند موستو روی تصویر بچرخون بعدش
چشماتو باز کن اگر پیدا کردی کجاس
اگه خوشت اومد نظرتو بزار
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش !
اشک هایت را با دست های خودت پاک کن !
که همه رهگذرند . . .
از استادی پرسیدند :
آیا قلبی که شکسته ، بازهم می تواند عاشق شود ؟
استاد گفت : بله میتواند
پرسیدند : آیا شما تاکنون از لیوان شکسته آب خورده اید ؟
استاد پاسخ داد :
آیا شما بخاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید
. . .
روزائي كه دلت خيلي پره
و ميخواي حرف بزني . . .
دقيقا همون روزا
بيشتر از هميشه سكوت ميكني . . .